میوه زندگیمون زینبمیوه زندگیمون زینب، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 16 روز سن داره

زینب خانم **سلاله مامان و بابا**

غریبه آشنا....

1391/5/21 12:38
نویسنده : مامان مریم
508 بازدید
اشتراک گذاری

اگه اهل دلی بخون.....

رفیق بی ریا

 

شهید نظر میکند به وجه الله

دختر ملوسم زینب مهربونم

این تصویر داداش علی، دوست شهید من و بابایی است.دوست بی ریای غمها و شادیهای ماست . هر شب جمعه که توفیق خوندن دعای کمیل رو تو گلستان شهدای اصفهان داشتیم چند دقیقه ای هم با این (غریبه آشنا) همکلام میشدیم. خدا میدونه که تو این سالهابا دیدن داداش علی و همرزمای عزیزش آرامش پیدا میکنیم ... الان چند سالی هست که من وبابایی سال تحویل پیش داداش علی میریم ..اینکه این بزرگوار چه جوری وارد زندگی من و بابایی شد رو بزرگتر که شدی بهت میگیم انشالله.......

زینب خانم کوچولوی نازنینم

ازاونجایی که خیلی ها از داداش علی حاجت میگیرن هر وقت میرفتیم پیش داداش علی میدیدیم خیلی میان کنارش و فاتحه میخونن ازهرکدوم که میپرسیدیم از آشناهاتونه؟ فامیلید؟ میگفتن نه فقط دوستیم. این شده بود واسه ما یه معما!!!!!تا اینکه یه شب که من و بابایی پیش داداش علی بودیم یه زن وشوهر دیگه ای هم اونجا بودن که داشتن دعا میخوندن . من و بابایی هم داشتیم با گلاب اونجا رو معطر میکردیم. یه باره دیدم دختره اومد جلو تا چشمم بهش اوفتاد خشکم زد دیدم همکلاسیمه که همون روز باهاش کلاس داشتم قیافه ای بخودم گرفتم و گفتم تو اینجا چی کار میکنی؟بعد بهم گفت تو اینجا چی کار میکنی علی آقا دایی شوهرمه اومدیم فاتحه بخونیم.......وای خدا شکرت .....اون شب من و بابایی کلی متعجب بودیم و از این برخورد خیلی خوشحال شدیم و کلی ذوق زده .بعد بابایی از اونا قول گرفت که ما رو ببرن خونه شهید تا پدر مادر داداش علی رو ببینیم.کلی اطلاعات گرفتیم داداش علی وقتی میخواست بره پیش خدا فقط 21 سالش بود. تازه رخت دومادی پوشیده بود. ازشون فهمیدیم نامزدش بعد از این همه مدت تازه ازدواج کرده بود. آقا ناصر برادر بزرگتر داداش علی هم کنار ایشون آرمیدند. یه ساعت دیواری هم که عکس داداش علی و داداش ناصر هم وسطشه هدیه پدر مادر داداشی به ما بود که الان تو اتاق شما نصبه.چند هفته بعد پدر بزرگوارشون به رحمت خدا رفت وما توفیق دیدن این پدر بزرگوار را از دست دادیم. روحشون شاد

من و بابایی خیلی دلمون براشون تنگ شده. میخوام تو اولین فرصت شما رو ببرم پیش داداش علی تا شما رو از نزدیک ببینه..... ازش میخوام همونجوری که به من و بابایی نظر داره شما رو هم بپذیره تا از این به بعد 3 نفری بریم پیش ایشون.میدونم که از دیدن شما خیلی خوشحال میشه.....


خنده هاشان ساده بود ...

عشق هاشان بی ریا ...
و خدا صاحب خانه ی دل هاشان بود ...

صلوات

 

خدا توفیق ادامه راه این عزیزان را به همه ما بدهد.آمین یا رب العالمین

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (15)

نایسل
5 مرداد 91 14:15
خدا رحمتشون کنه روحش غرق نورباشه
مامان اینده ( فرزند صالح)
6 مرداد 91 17:39
با سلام از اشنایی با وبتون خوشحال شدم و ممنون میشم اگر در راستای وبلاگم بهم کمک کنید تا به لطف خدا و به برکت این ماه گامی در جهت ترغیب فرهنگ اسلامی در تربیت فرزندان برداریم .


سلام. ممنون از حضورتان.اگه قابل باشم حتما در خدمتتان هستیم


مامان نفس طلایی
7 مرداد 91 14:03
عجب برادر عزیزی .... عجب چهره ی نورانی و بهشتی ای .... عجب حس قشنگی ...
خوشحال میشم داستان اشناییتون با ایشون رو بخونم .
امیدوارم ما رو هم بپذیرن با این اشنایی مجازی و اطمینان دارم که شهدا زنده اند در پیشگاه خدا و روزی دارند.... التماس دعا


انشالله . حتماً همینطور خواهد بود.
توی این افطارهای پربرکت ما رو هم یاد کنید.




مامان گلها
7 مرداد 91 14:09
قدم گل دختر نازتون مبارک باشهوبلاگ زیبایی دارین خوشحال میشیم به کلبه گلهای زندگی ما هم سری بزنین


ممنونم تشکر از حضورتان
زینب السادات(مامان تسنیم)
7 مرداد 91 15:53
ان شاالله شهدا در لحظه لحظه زندگیمون حضور داشته باشن


انشالله . ممنون از حضورتان
مامان دخملی
7 مرداد 91 16:21
روحش شاد


ممنونم از حضورتان
مامانی
8 مرداد 91 6:05
انشاالله خدا تمام شهدا رو با شهدای کربلا محشور کنه

شهدا برایمان حمدی بخوانید که شما زنده این و ما مرده....

ممنونم از پست خوبت عزیزم همسرمنم فرزند شهیده و ما خانواده شهدا هستیم ایشالا خدا لیاقت بده


انشالله. ممنون از دعای قشنگتون
الهام مادر اينده
8 مرداد 91 11:07
اينم ادرس .
مرسي كه رمز ميدي


ارسال شد
الهام مادر اينده
8 مرداد 91 11:10
با اجازه لينكتون كردم

ممنون لطف دارید
مامان طهورا عسلی
9 مرداد 91 13:51
سلام
چه دختر نازی دارید ماشاالله.
ما دوست داریم با هاتون دوست بشیم. اگه دوست داشتید به وبلاگ ما سر بزنید و برامون نظر بدارید همراه با آدرس وبلاگتون. تا بتونیم شما رو لینک کنیم. چون من با گوشی وصل میشم تا کسی برام نظر همراه با آدرس وبلاگ نذاره نمیتونم لینکش کنم. منتظرتون هستم.


ممنون از حضورتان .
شاهده
10 مرداد 91 12:03
سلام بر شهدا
یاد داداش محمدرضای خودم افتادم
الهی فداش شم می میرم براش...
نمی دونم چی شد که انقدر بهش وابسته شدم ولی نگاهش همیشه توو زندگیمون موج میزنه
انشالله که شفیعمون بشن روز قیامت
اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم


انشالله التماس دعا
نایسل خانم
11 مرداد 91 14:12
1 ماهگی دخترتت مبارککک


ممنون خانمی
الهه مامانی طهورا
11 مرداد 91 15:54
سلام عزیزم از آشنایی با شما خیلی خوشحال شدم
لینکتون کردم
دوستون دارم


ممنونم شما لطف دارید
حسناسادات
11 مرداد 91 16:17
از برکت خون این شهدای عزیزه که ما داریم راحت زندگی میکنیم.
ان شالله که به درک واقعی برسیم.


ممنونم از دعای قشنگت. انشاالله
عمه زینب دانیال
17 مرداد 91 14:54
سلام
من تازه با وب زینب خانم آشنا شدم.البته اسم خودمم زینب هستا.و زینبا همه خانمن وماه ویک کلام ماهن و تک.
به وب برادرزاده من هم سری بزنید .


سلام. ممنون از حضورتان. حتما خوشحال میشم.