مادرم فاطمه جان
کاشکی نجار مدینه واسه در میخ نمیزاشت میون باغ گل یاس علی بار شیشه داشت وقت تنگ بود... زینب میرفت كه تنها ،آستین به دندان ،آهسته كنجی گریه كند... حسن را میبرد ازحال، یاد كوچه ... چادر خاكی ....تازیانه .... مادر.... حسین با ذكر مادر مادر رفت مات و مبهوت به عزای مادر اما علی بی زهرا نمی رفت..... ...